اول از همه یه سلام به ملایمت فصل سرسبز بهار به همه ی شما دوستان عزیز و بیکار که نشستین دارین چرت و پرت هایی که من نوشتم رو میخونین. آخه به چه دردتون میخوره بدونین که امروز ( شنبه @ 1391/12/26 ) تو مدرسه چه اتفاقی افتاد ولی به هر حال ممنون که .قت اضافی خودتون رو در اختیار من میزارید.
حالا بریم سراغ اصل ماجرا ...
اینجانب طبق معمول بعد از 7-8 ساعت خواب جانانه با هزار بدبختی بیدار شدم که برم مدرسه تازه از جمعه یه گردن دردی هم دارم که امیدوارم خدا نصیب هیچکدومتون نکنه. از اونجایی که امروز پسر آقای همسایمون مدرسه رو قال کرده بود بنده ی حیقیر مجبور بودم خودم با این اتوبوس های درب و داغووووون خط 1/بیــــــــب راهی مدرسه بشم. من بدبخت هم چون شب دیر خوابیده بودم ، دیر رسیدم به ایستگاه و با خودم گفتم حتما دیر به مدرسه میرسم و آقای معاون مهربونمون به خاطر این که من دیر رسیدم ناراحت و مضطرب میشه که یعنی چه اتفاقی برای من افتاده که من دیر رسیدم مدرسه (آرایه ی تکرار رو کیف کردی). از شانس خوب ما پشت هر چراغ قرمز 10 دقیقه وایسادیم از بس که ترافیک رووووون بود.خلاصه من با دلی پر از استرس وارد حیاط مدرسه شدم و دیدم سگ هم پر نمیزنه. آروم آروم از پله ها رفتم بالا و منتظر بودم که آقای معاون عزیز رو ملاقات کنم اما در کمال ناباوری دیدم که در دفتر بسته و ناظم ها و حتی معلم ها هم هنوز نیومدن. همینطور سرم رو انداختم پایین و رفتم سمت کلاس خودمون و تو این مسیر به بقیه کلاس ها هم یه نگاهی انداختم. فکر میکنید چی دیدم؟
.
..
...
....
.....
......
.......
........
.........
..........
.........
........
.......
......
.....
....
...
..
.
برید ادامه مطلب تا بهتون بگم
:: موضوعات مرتبط:
اخبار،
مدرسه،
متفرقه،
،
.:: ادامه ی مطلب ::.